پسر عزیزم ، محمد سجادپسر عزیزم ، محمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

محمد سجاد، موهبت الهی

چند تا خاطره کوتاه

برای یکی از اولین بارها ، موقع رانندگی بابایی با محمدسجاد صندلی جلو نشستیم. وسط خیابون آقا هوس کردن ترمز دستی رو بکشن.باز خوب شد تا وسطای ترمز که رسید متوجه کارش شدیم.   به تقلید از باباش که وضو میگیره همه جزئیات رو رعایت می کنه از جمله : شستن بین انشگتان دست با گره کردن دست ها در هم و بالا و پایین بردن انگشتر برای رسیدن آب به قسمت زیرش.   در رقابت سختی که با نی نی براش پیش اومده بود حاضر شد با شیر خوابیدن رو ترک کنه و به جاش نذاره نی نی روی پای مامانش بخوابه. حالا دیگه این مدلی میخوابونمش . نی نی جون متشکریم   افتاده بود زمین و روی زانوش یه زخم عمیق ایجاد شده بود. ولی چون مرد کوچک من گریه نکرده بود ما متوجه ...
30 شهريور 1393

بعد از یه غیبت طولانی

اووووووووه باورم نمیشه. یعنی من از 17 مرداد دیگه اینجا پست نگذاشتم . راستی سلام. یه سلام گرم   توی  این مدت من و پسرم کلی پیشرفت داشتیم. جمله های زیبای آقا سجاد سرآمد همه پیشرفت هاش بوده. و البته قطع 80 درصدی شیر شیر خوردنش که البته منجر به شروع وزن گیریش بعد از یه دوره طولانی وزن نگیریش شد. توی این مدت پسرمون تیپ زد و رفت مراسم ازدواج عمه خانم. بعدش هم عمه خانم و عمو اومدن خونه ما . و و و واین شد که ما تا امروز پستی نذاشتیم.   خب .... همونطوری که گفتم پسرمون خیلی جمله های مارو تکرار می کنه و خودش هم خیلی جمله ها رو می گه. صلوات فرستادن رو بدون اینکه ما باهاش کار کرده باشیم احتمالا از توی مس...
30 شهريور 1393
1