چند تا خاطره کوتاه
برای یکی از اولین بارها ، موقع رانندگی بابایی با محمدسجاد صندلی جلو نشستیم. وسط خیابون آقا هوس کردن ترمز دستی رو بکشن.باز خوب شد تا وسطای ترمز که رسید متوجه کارش شدیم. به تقلید از باباش که وضو میگیره همه جزئیات رو رعایت می کنه از جمله : شستن بین انشگتان دست با گره کردن دست ها در هم و بالا و پایین بردن انگشتر برای رسیدن آب به قسمت زیرش. در رقابت سختی که با نی نی براش پیش اومده بود حاضر شد با شیر خوابیدن رو ترک کنه و به جاش نذاره نی نی روی پای مامانش بخوابه. حالا دیگه این مدلی میخوابونمش . نی نی جون متشکریم افتاده بود زمین و روی زانوش یه زخم عمیق ایجاد شده بود. ولی چون مرد کوچک من گریه نکرده بود ما متوجه ...
نویسنده :
فاطمه - مامان محمدسجاد
23:09